موعودا! دیرهنگامی است که چشمان انتظار به راهت دوخته و جان و دل به شراره های اشتیاقت، سوخته ایم . باغ آرزوها به شوق بهارروی تو خزانها را می شمارد و چکامه های خونین شقایق را می نگارد; نرگسها داغ هجر تو بر سینه دارند; عروسان چمن جز به مژده جمال دلارایت سر زحجله عیش برنیارند; ای دست دست کردگار! معراج نشینی بگذار از پرده غیبت به درآی و رخسار ...
[ ادامه ]